۳۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۵۵

در طَریقَت دو صد کَمین دارم
لیکْ صد چَشمِ خُرده­بین دارم

این نشان­ها که بر رُخَم پیداست
دان که از شاهِ هم­نشین دارم

آن یکی گنج کَزْ جهان بیش است
در دل و جانِ خود، دَفین دارم

ظُلْمَت شَکّ جایِ من بادا
گَر از آن رو سَرِ یَقین دارم

من نَهانی زِ جِبْرئیلِ اَمین
جِبْرئیلِ دِگَر امین دارم

نَقْشِ چین مَر مرا چه کار آید؟
چون که بر رُخْ زِ عشقْ چین دارم

اسپِ اِقْبال را بِبُرَّم پِی
زان که بر پُشتِ عشقْ زین دارم

پایْ‌دار است جانِ من در عشق
چون که پاهایِ آهنین دارم

از دَمَم بویِ باغ می‌آید
کَزْ درونْ باغ و یاسَمین دارم

از فَرَح پایم از زمین دور است
چون که در لامَکانْ زمین دارم

رو به تبریز، شَرحِ این بِطَلَب
زان که من این زِ شَمسِ دین دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.