۳۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۵۴

آتشی از تو در دَهان دارم
لیکْ صد مُهر بر زبان دارم

دو جهان را کُند یکی لُقمه
شُعله‌هایی که در نَهان دارم

گَر جهانْ جُملِگی فَنا گردد
بی ‌جهانْ مُلْکِ صد جهان دارم

کاروان‌ها که بارِ آن شِکَر است
من زِ مصرِ عَدَم رَوان دارم

من زِ مَستیِّ عشقْ بی‌‌خَبَرم
که از آن سود یا زیان دارم

چَشمِ تَن بود دُرفَشان از عشق
تا کُنون جانِ دُرفَشان دارم

بَندِ خانه نِیَم که چون عیسی
خانه بر چارُم آسْمان دارم

شُکر آن را که جان دَهَد تَن را
گَر بِشُد جان، جانِ جان دارم

آنچ داده‌ست شَمسِ تبریزی
زِ من آن جو، که من همان دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.