۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۹۹

خیال زلف‌ که واکرد راه در زنجیر
که عجز نالهٔ ما کنده چاه در زنجیر

به محفل تو که غیرت ادب‌پرست حیاست
ز جوهر آینه دارد نگاه در زنجیر

چو نرگس تو که مژگان‌ کمند آفت اوست
کسی ندید بلای سیاه در زنجیر

شبی‌ که موج‌ سرشکم به قلب چرخ‌ زند
برد تپیدن سیاره راه در زنجیر

ز بسکه حلقهٔ داغم به دل هجوم آورد
تپش به دام وطن ‌کرد آه در زنجیر

به هر شکن ‌که ز گیسوی یار می‌بینم
نشسته است دلی بیگناه در زنجیر

نفس نجسته ز دل صورخیز حسرتهاست
صداکه دید به این دستگاه در زنجیر

به دور خط تو آزادگی چه امکان است
شکسته است دو عالم نگاه در زنجیر

به دستگاه سپهرم فریب نتوان داد
شکست نالهٔ مجنون‌ کلاه در زنجیر

چو موج‌ آینهٔ مستی‌ات گرفتاری‌ست
ز خود نجسته رهایی مخواه در زنجیر

ز ریشهٔ دم تسلیم می‌تپد بیدل
نهال‌ گلشن ما تا گیاه در زنجیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.