۳۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۸۰

تا چند حسرت چمن و سایه‌های ابر
کو گریه‌ای ‌که خنده کنم بر هوای ابر

افراط عیش دهر ز کلفت گران‌ترست
دوش هوا پر آبله شد از ردای ابر

باید به روز عشرت مستان‌ گریستن
مژگان اگر به نم نرسانند جای ابر

زاهد مباش منکر تردامنان عشق
رحمت بهانه‌جوست در این لکه‌های ابر

چندین هزار تخم اجابت فراهم است
در سایهٔ بلندی دست دعای ابر

یارب در این چمن به چه اقبال می‌رسد
چتر بهار و سایهٔ بال همای ابر

توفان به این شکوه نبوده‌ست موجزن
چشم که پاک کرد به دامن هوای ابر

از اعتبار دست بشستن قیامت است
افتاده است آب چو آتش قفای ابر

جیب جنون مباد ز خشکی به هم درّد
زبن چشم تر که دوخته‌ام بر قبای ابر

جایی که ظرف همت مستان طلب کنند
ماییم و کاسهٔ می و دست گدای ابر

صبح بهار یاد تو در خاطرم گذشت
چندان گریستم که تهی گشت جای ابر

عمری‌ست می‌کنم عرق ومی‌چکم به خاک
بیدل سرشته‌اند گلم از حیای ابر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.