۴۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۴۹

گَهْ چَرخ زنانْ هَمچون فَلَکم
گَهْ بال‌زَنانْ هَمچون مَلَکم

چَرخَم پِیِ حَق، رَقصَم پِیِ حَق
من زان وِیْ‌اَم، نی مُشْتَرکَم

چون دید مرا، بِخْرید مرا
آن کانِ نَمَک زان بانَمَکَم

شیر است یَقین در بیشهٔ جان
بِدْرید یَقین، اَنْبانِ شَکَم

آن کو به قَضا داده‌ست رضا
قاضی کُندش روزی مَلِکَم

یَاجوجْ مَنَم، مَاجوجْ مَنَم
حَد نیست مرا، هر چند یَکَم

بَربَند دَهان، در باغ دَرآ
تا کم نکُنی، خَط‌هایِ چَکَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.