۲۹۱ بار خوانده شده
شبیکه شعلهٔ یاد تو داشت سیر جگر
چو اخگرم عرق چهره بود خاکستر
سراغ صبح مهیای ساز گم شدنست
نمودهاند مرا در شکست رنگ اثر
سبکروان فنا با نفس نمیسازند
ز دود ریشه ندارند دانههای شرر
کمال سوختگان پیچ و تاب نومیدیست
فتیله آینهٔ داغ را بود جوهر
به محفلیکه نگاهش تغافلآلودست
به گرد حلقهٔ ماتم تپد خط ساغر
به وصف صبح بناگوش او چه پردازد
ز رشته است نفس خشک در دل گوهر
مناز بر هنر ای سادهدل که آینهها
ز دست جوهر خود خاک کردهاند به سر
فروغ محفل بیآبروی عمر هواست
به جز نفس نتوان رفتن از بساط سحر
تپش کدورتم از طبع منفعل نرود
نمیرود به فشردن غبار دامن تر
خروش اهل حیا پردهدار خاموشیست
صدای کاسهٔ چشم است پیچ و تاب نظر
گرفتم آنکه به خود وارسی چه خواهی دید
چو عکس بر در آیینه احتیاج مبر
به سلک نظم رسید آبروی ما بیدل
گهر به رشته کشیدیم از خط مسطر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
چو اخگرم عرق چهره بود خاکستر
سراغ صبح مهیای ساز گم شدنست
نمودهاند مرا در شکست رنگ اثر
سبکروان فنا با نفس نمیسازند
ز دود ریشه ندارند دانههای شرر
کمال سوختگان پیچ و تاب نومیدیست
فتیله آینهٔ داغ را بود جوهر
به محفلیکه نگاهش تغافلآلودست
به گرد حلقهٔ ماتم تپد خط ساغر
به وصف صبح بناگوش او چه پردازد
ز رشته است نفس خشک در دل گوهر
مناز بر هنر ای سادهدل که آینهها
ز دست جوهر خود خاک کردهاند به سر
فروغ محفل بیآبروی عمر هواست
به جز نفس نتوان رفتن از بساط سحر
تپش کدورتم از طبع منفعل نرود
نمیرود به فشردن غبار دامن تر
خروش اهل حیا پردهدار خاموشیست
صدای کاسهٔ چشم است پیچ و تاب نظر
گرفتم آنکه به خود وارسی چه خواهی دید
چو عکس بر در آیینه احتیاج مبر
به سلک نظم رسید آبروی ما بیدل
گهر به رشته کشیدیم از خط مسطر
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.