۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۸۰

بیخودی امشب پر و بال فغانی می‌شود
گر ندارد مدعا باری بیانی می‌شود

هیچ وضعی درطریق جستجوبیکارنیست
پای خواب‌آلود هم سنگ نشانی می‌شود

نشئهٔ تسلیم حاصل‌کن‌که مشتی خاک را
باد هم‌ گر می برد تخت روانی می‌ شود

موج این دریا به سعی ناخدا محتاج نیست
کشتی ما را شکستن بادبانی می‌شود

چون لطافت تهمت‌آلود کدورت شد بلاست
سایهٔ بال پری کوه گرانی می‌شود

رخ مپوش از من که چشم حسرت آهنگ مرا
هر سر مژگان پر و بال فغانی می‌شود

عاجزم چندانکه در عرض ضعیفیهای من
ناله ‌گر باشد نگاه ناتوانی می‌شود

گر چنین باشد فشار حسرت بال هما
مغزها آخر ز خشکی استخوانی می‌شود

بسکه گرمیهای صحبت پرفشان وحشت است
آتش این کاروان هم کاروانی می‌شود

راحت جاوید در ضبط عنان آرزوست
بال و پرگر جمع ‌گردد آشیانی می‌شود

سیر حق بیدل بقدر ترک اسباب است و بس
سوی او از هرچه برگردی عنانی می‌شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.