۲۸۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۲۵

بعد ازینت سبزه خط در سیاهی می‌رود
ای ز خود غافل زمان خوش نگاهی می‌رود

می‌شود سرسبزی این باغ پامال خزان
خوشدلی‌هایت به گرد رنگ کاهی می‌رود

با قد خم‌گشته فکر صید عشرت ابلهی‌ست
همچو موج از چنگ این قلاب ماهی می‌رود

چاره دشوار است در تسخیر وحشت‌پیشگان
نکهت گل هر طرف گردید راهی می‌رود

جان به پیش چشم بیباکت ندارد قیمتی
رایگان این گوهر از دست سپاهی می‌رود

سرخوش پیمانهٔ ناز محیط جلوه‌ایم
موج ما از خود به دوش‌کج‌کلاهی می‌رود

نیست صابون کدورتهای دل غیر ازگداز
چون شود خاکستر از آتش سیاهی‌ می‌رود

صیقل زنگار کلفتها همین آه است و بس
ظلمت شب با نسیم صبحگاهی می‌رود

کیست‌ گردد مانع رنگ از طواف برگ ‌گل
خون من تا دامنت خواهی نخواهی می‌رود

از خط او دم مزن بیدل ‌که این حرف غریب
بر زبان خامه ی صنع الاهی می رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.