۲۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۵۹

غافل شدیم وگشت خروش هوس بلند
افسون خواب کرد غرور نفس بلند

یکسر به زیر چرخ‌، پر و بال ریختیم
پرواز کس نجست ز بام قفس بلند

از حرف و صوت راه قیامت‌گرفت خلق
منزل شد اینقدر ز فسون جرس بلند

سهل است دستگاه غرور سبکسران
آتش نگردد آن همه از خار و خس بلند

وحشت نواست شهرت اقبال ناکسان
بی‌پر زدن نگشت طنین مگس بلند

همّت در این جونکده زنجیر پای ماست
یارب مباد اینهمه دامان کس بلند

دردا که در قلمرو طاقت نیافتیم
یک ناله چون تغافل فریادرس بلند

دست تلاش خاک به ‌گردون نمی‌رسد
پر نارساست دانش و تحقیق بس بلند

بیدل اگر جنون نکند هرزه‌ تازیت
گرد دگر نمی‌شود از پیش و پس بلند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.