۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۲

ز کوی عشق مَلَک دل شکسته می آید
مسیح می رود آن جا و خسته می آید

شهید ناوک آنم که چون رود به شکار
غزال قدس به فتراک بسته می آید

زمانه گلشن عیش که را به یغما داد
که گل به دامن ما دسته دسته می آید

هجوم درد بدان گونه بسته راه نفس
که بر لبم ز درون خسته خسته می آید

هوس به همت عرفی مگر شبیخون زد
که زخم دار و به محمل نشسته می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.