۳۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۰

به جان خسته ندانیم که آن بلا چه کند
عنان به دشمن جان داده ایم تا چه کند

به دوستان نظرش نیست، مهر دشمن بس
کسی که دشمن مهر است، دوست را چه کند

تبسم تو که ناسور را بود مرهم
به سینه نیش زند، نیش غمره را چه کند

هزار گونه مراد محال می طلبی
تو خود بگو، که اجابت به این دعا چه کند

مجو سعادت طالع، که فرصت رفت
چو سر بریده شود، سایهٔ هما را چه کند

بگو وفا نکند دوست با منش، عرفی
نمی شود به وفا آشنا، وفا چه کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.