۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۹

دگر دلم ز می تازه مست می گردد
ر صیت مستی ام، آوازه مست می گردد

کلید میکده ها را به من دهید، که من
نه آن کنم که به اندازه مست می گردد

خراش نغمه دهد می، گمان مبر که دلم
به شامِ مشعله آوازه مست می گردد

چنان سرشتهٔ کیفیت ام که از نفسم
خمار بیخود و خمیازه مست می گردد

کدام قافله عزم دیار حسن نمود
که فتنه بر در دروازه مست می گردد

از آن شراب که مجنون فشاند بر لیلی
هنوز محمل و جمّازه مست می گردد

خراب زمزمهٔ تازهٔ توام عرفی
عقل از این نفس تازه مست می گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.