۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۸

ای گریه ریزشی، که بلا کم نمی شود
سیلی که کرد جور و جفا، کم نمی شود

صحت در آرزوی دلم ماند و همچنان
از لطف او امید دوا کم نمی شود

نازم به حسن و عشق که از جام اتحاد
مستند و درمیانه حیا کم نمی شود

خاصیت نیاز نگه گن، که جود دوست
عالم گرفت و فقر گدا کم نمی شود

خواهی به گلشنم بر و خواهی به چشمه سار
دردم به نقل آب و هوا کم نمی شود

خون می چکدز طاعت عرفی، هزار حیف
کز باغ او نسیم ریا کم نمی شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.