۶۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۱۰

با رویِ تو زِ سَبزه و گُلْزار فارغیم
با چَشمِ تو زِباده و خَمّار فارغیم

خانه گِرو نهاده و در کویِ تو مُقیم
دُکّانْ خَراب کرده و از کار فارغیم

رَختی که داشتیم به یَغْما بِبُرد عشق
از سود و از زیان و زِ بازار فارغیم

دَعویِّ عشقْ وان­گَه ناموس و نام و نَنگ؟
ما نَنگ را خریده و از عار فارغیم

غَم را چه زَهره باشد تا نامِ ما بَرَد؟
دستی بِزَن که از غَم و غَم­خوار فارغیم

ای روتُرُش که کاله گِران است چون خَرَم؟
بُگْذر، مَخَر، که ما زِخریدار فارغیم

ما را مُسَلَّم آمد شادیّ و خوش­دلی
کَزْ باد و بودِ اندک و بسیار فارغیم

بَررفت و بَرگُذشت سَرِ ما زِ آسْمان
کَزْ ذوقِ عشقْ از سَر و دَسْتار فارغیم

ما لاف می‌زنیم و تو اِنْکار می‌کُنی
زِاقْرارِ هر دو عالَم و زِانْکار فارغیم

مُشتی سگان نِگَر که به هم دَرفُتاده­اند
ما سگ نَزاده­ایم و زِمُردار فارغیم

اَسْرارِ تو خدایْ‌ هَمی‌داند و بس است
ما از دَغا و حیلَت و مَکّار فارغیم

درسی که عشق داد، فراموش کِی شود؟
از بَحث و از جِدال و زِتَکرار فارغیم

پنهانْ تو هر چه کاری، پیدا بِرویَد آن
هر تُخم را که خواهی، می­کارْ فارغیم

آهن رُبایِ جَذبِ رَفیقان کَشید حرف
وَرْ نی دَرین طَریقْ زِگُفتار فارغیم

با نورِ رویِ مَفْخَرِ تبریز، شَمسِ دین
از شَمسِ چَرخِ گُنبَدِ دَوّار فارغیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.