۳۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۹

زاهد بتکدهٔ عشق هراسان نرود
دامن دل بکشد، از پی ایمان نرود

شهر دل خاصهٔ سلطان محبت گردید
بعد از آن عاقل تدبیر به دیوان نرود

پرده دار تو اگر مژدهٔ دیدار دهد
صد قیامت شود و کس در رضوان نرود

پا منه بر سر بالین اسیران ، گاهی
هیچ بیدرد نیاید که پریشان نرود

بروم بر دم خنجر که با آن بی باکی
سایهٔ مرغ هما بر گل و ریحان نرود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.