۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۱

چه مهربان به سفر شد، چه تند قهر آمد
فرشته ای بشد و فتنه ای به شهر آمد

کرشمه ای که دگر ناخنی رساند باز
گشود گریهٔ تلخ و هزار نهر آمد

قیاس کن که چه آبم رود به جوی حیات
که گاه گریهٔ شادی ز دیده زهر آمد

به شومی دل از عافیت رمیدهٔ من
ز کوه و بادیهٔ آوارگی به شهر آمد

مکو که بی خبر آمد به دهر عرفی و رفت
هر آن که از عدم آمد، چنین به دهر آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.