۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۴

گر باد شوم بر تو وزیدن نگذارند
ور حسن شوم روی تو دیدن نگذارند

تا سر زده شادی به دلم، سوخته عشقت
این سبزه ازین خاک دمیدن نگذارند

این رسم قدیم است که در گلشن مقصود
بر خاک بریزد گل و چیدن نگذارند

گر شربت و گر زهر، به لب چون رسد این جام
باید همه نوشید، چشیدن نگذارند

از تربیت آب و هوا در چمن عشق
نخلی که شود خشک، بریدن نگذارند

ما معتکف کعبه نشینم که در وی
بیهوده به هر کوچه دویدن نگذارند

پیداست از آن حسن نظربازی عرفی
کاین بلبل از آن باغ پریدن نگذارند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.