۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۳

سراپای وجودم در محبت ، حال دل دارد
ز ذوق درد، بیرونم ، درون را مشتعل دارد

فغان از جلوهٔ حسنی که دل های شهیدان را
ز ننگ آرمیدن های حیرانی خجل دارد

گل امید ما را آفت پژمردگی نبود
که باغ آرزوی ما هوای معتدل دارد

به عهد حسن او گاه تبسم بینی از دل ها
که گویی مردهٔ صد ساله در سینه دل دارد

یکی صد شد عذاب اهل عصیان،کز لحد عرفی
ز خون گرم دل، سیلی به دوزخ متصل دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.