۳۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۷

نرنجم گر به بالینم مسیحا دیر می آید
که می داند بر بیمار از جان سیر می آید

هوس هم جوش عشق آمد، وه چه ظلم است این
که روباه مزور همعنان شیر می آیذ

شهنشاهی به ملک دلبری در ترکتاز آمد
... ز نور حسنش مهر و مه زیر می آید

نمکسایی کن ای عشق از برای زخم بیدردان
که زخم با نمک سود از دیم شمشیر می آید

منم آن مست ای عرفی، کز لب شیون تراز من
ترنم زود می رنجد، تبسم دیر می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.