۳۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۹۷

آری ستیزه می‌کُن تا من هَمی‌سِتیزَم
چندین زَبون نِیَم که زِاسْتیزِ تو گُریزم

از حیله خواب رفتی هر سویْ می‌بِیُفتی
وَاللَّهْ که گَر بِخُسپی این باده بر تو ریزم

ای دولَتِ مُصوَّر پیشِ من آر ساغَر
زودم به رَهْ مَکُن جان من سخت دیرخیزم

هر لحظه روت گوید من شمعِ شب فُروزَم
هر لحظه موت گوید من نافِ مُشکْ بیزم

نَپْذیرم ای سَمَن بَر کمتر زِ هجده ساغَر
نَرمی کُن و حَلیمی ای یارِ تُند و تیزم

ای لُطفِ‌ بی‌کِناره خوش گیر در کِنارم
چون در بَرِ تو میرم نَغْز است رَسْتْخیزم

ساغَر بیار و کم کُن این لاغ و این نَدیمی
من مَستِ آن عروسَم نی سُخرهٔ جِهیزم

خواهم شَرابِ ناری تو دیگْ پیشَم آری؟
کِی گِردِ دیگ گردم آخِر نه کَفْچَلیزم

دَردِهْ شَرابِ رُهبان ای هَمدَمِ مَسیحان
نی چون خَران عنگم نی عاشقِ کُمیزم

خامُش زِ عشقْ بِشْنو گوید تو گَر مَرایی
من یارِ رُستَمانَم نی یارِ مردِ حیزم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.