۳۸۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۹۵

پیش چُنین جَمالِ جان بَخش چون نمیرم؟
دیوانه چون نگردم زَنجیر چون نگیرم؟

چون بادهٔ تو خوردم من مَحْو چون نگردم؟
تو چون مَییْ من آبَم تو شَهْد و منْ چو شیرم

بُگْشا دَهانِ خود را آن قَندِ‌ بی‌عَدَد را
عُذر اَرْ‌ نمی‌پذیری من عِشوه می‌پَذیرم

دانی که از چه خندم از هِمَّتِ بُلندم
زیرا به شهرِ عشقت بر عاشقانْ امیرم

با عشقِ لایَزالی از یک شِکَم بِزادم
نوعشق می‌نِمایَم وَاللَّهْ که سخت پیرم

آن چَشم اگر گُشایی جُز خویش را نَشایی
وَرْ این نَظَر گُشایی دانی که‌ بی‌نَظیرم

اَنْدَر تَنورِ سَردان آتش زَنَم چو مَردان
وَنْدَر تنورِ گرمان من پُخته تَر خَمیرم

در لُطفْ هَمچو شیرم اَنْدَر گِلو نگیرم
تا در غَلَط نَیُفتی گَر شورْ چون پَنیرم

در عشقِ شَمسِ تبریز سُلطانِ تاجْدارم
چون او به تَخت آید من پیشِ او وزیرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.