۳۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۲

نرگست آن کند به شهلائی
که ندیده است چشم بینائی

آفت پارسایی و پرهیز
آتش خرمن شکیبائی

تو به شوخی چگونه مشهوری
من چنان شهره‌ام به شیدائی

هر کجا هست میکشد ناچار
حسن شوخی وعشق رسوائی

دل اگر آهن است آب شود
چون تو جام کرشمه پیمائی

گاه نظاره حیرت حسنت
خون کند در دل تماشائی

از غم دوری تو نزدیک است
چون رضی سوزم از شکیبائی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.