۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳

چه التفات به خار و خس چمن داری
که عار و ننگ ز نسرین و یاسمن داری

تمام سحر و فسونی به دلفریبی خلق
چه احتیاج به زلف و رخ و ذغن داری

مگر تلافی ما در دلت گذشته که باز
هزار عربده با خوی خویشتن داری

خورند خون همه اعضا ز ذوق شمشیرت
مگر به خاطر خود فکر قتل من داری

نشاط و عیش ببزم تو خوشه چینانند
که می قدح قدح و گل چمن چمن داری

چه دوستیست به آن سنگدل رضی دیگر
چه دشمنیست که با جان خویشتن داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.