۳۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸

شورت در سر خمار نگذاشت
شوقت در دل قرار نگذاشت

آسوده ی روزگار بودیم
آن فتنه ی روزگار نگذاشت

آرایش روزگار امروز
حسن تو به نو بهار نگذاشت

آن پیچش طره بر بنا گوش
در هیچ دلی قرار نگذاشت

بنمودن صحبت از گریبان
در هیچ کس اختیار نگذاشت

بنگر که صفٰای آن بنا گوش
دل در بر گوشوار نگذاشت

حسن تو کسی ندید کو را
تا حشر به زیر بار نگذاشت

شد گرم به خواب مرگ چشمم
آن نرگس پر خمار نگذاشت

جان رفت، رضی ز غم کشد آه
باز این دل پر شرار نگذاشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.