۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۷۱

گَر دَم از شادیّ و گَر از غَم زنیم
جمع بِنْشینیم و دَمْ با هم زنیم

یارِ ما اَفْزون رَوَد اَفْزون رَویم
یارِ ما گَر کم زَنَد ما کم زنیم

ما و یارانْ هم دل و هَمدَم شویم
هَمچو آتش بر صَفِ رُستم زنیم

گَرچه مَردانیم اگر تنها رَویم
چون زنانْ بر نوحه و ماتَم زنیم

گَر به تنهایی به راهِ حَج رَویم
تو مَکُن باور که بر زَمزَم زنیم

تارهایِ چَنگ را مانیم ما
چون که در سازیم زیر و بَم زنیم

ما همه در جمعِ آدم بوده ایم
بارِ دیگر جُمله بر آدم زنیم

نُکته پوشیده‌ست و آدمْ واسطه
خیمه‌ها بر ساحِلِ اَعْظَم زنیم

چون به تَخت آید سُلَیمانِ بَقا
صد هزاران بوسه بر خاتَم زنیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.