۷۱۷ بار خوانده شده
من زِ وَصلَت چون به هِجْران میرَوَم
در بیابانِ مُغیلان میرَوَم
من به خود کِی رَفتَمی او میکَشَد
تا نَپِنْداری که خواهان میرَوَم
چَشمِ نَرگس خیره در من مانده است
کَزْ میانِ باغ و بُستان میرَوَم
عقل هم انگشتِ خود را میگَزَد
زان که جان این جاست و بیجان میرَوَم
دستِ ناپیدا گَریبان میکَشَد
من پِیِ دست و گَریبان میرَوَم
این چُنین پیدا و پنهانْ دست کیست؟
تا که من پیدا و پنهان میرَوَم
این همان دست است کَاوَّل او مرا
جمع کرد و من پَریشان میرَوَم
در تماشایِ چُنین دستِ عَجَب
من شُدم از دست و حیران میرَوَم
من چو از دریایِ عُمّان قَطرهام
قَطره قَطره سویِ عُمّان میرَوَم
من چو از کانِ مَعانی یک جُوَم
هم چُنین جو جو بِدان کان میرَوَم
من چو از خورشیدِ کیوان ذَرّه ام
ذَرّه ذَرّه سویِ کیوان میرَوَم
این سُخَن پایان ندارد، لیکْ مَن
آمدم زان سَر، به پایان میرَوَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در بیابانِ مُغیلان میرَوَم
من به خود کِی رَفتَمی او میکَشَد
تا نَپِنْداری که خواهان میرَوَم
چَشمِ نَرگس خیره در من مانده است
کَزْ میانِ باغ و بُستان میرَوَم
عقل هم انگشتِ خود را میگَزَد
زان که جان این جاست و بیجان میرَوَم
دستِ ناپیدا گَریبان میکَشَد
من پِیِ دست و گَریبان میرَوَم
این چُنین پیدا و پنهانْ دست کیست؟
تا که من پیدا و پنهان میرَوَم
این همان دست است کَاوَّل او مرا
جمع کرد و من پَریشان میرَوَم
در تماشایِ چُنین دستِ عَجَب
من شُدم از دست و حیران میرَوَم
من چو از دریایِ عُمّان قَطرهام
قَطره قَطره سویِ عُمّان میرَوَم
من چو از کانِ مَعانی یک جُوَم
هم چُنین جو جو بِدان کان میرَوَم
من چو از خورشیدِ کیوان ذَرّه ام
ذَرّه ذَرّه سویِ کیوان میرَوَم
این سُخَن پایان ندارد، لیکْ مَن
آمدم زان سَر، به پایان میرَوَم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.