۳۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۲

گر تکیه گاه گلخن و گر مسند جم است
رویم به روی محنت و لب بر لب غم است

ما بار نیکنامی عصمت نمی کشیم
رندی حریف ماست که بد نام عالم است

صد سیل فتنه آمد و گردی بر نخاست
قصر مراد ماست که موقوف یک نم است

اسلام نی، ز درد مسلمانیم به جاست
بازیچه ای به عادت طفلانه، محکم است

جز در کنار دوش ملامت نیارمید
این بی قرار دل، که جگر گوشه ی غم است

عرفی تمام لاف مسلمانی است، لیک
تا لب گشوده ایم به صد رنگ ملزم است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.