۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۱

هر خنده دریچه ی گشاینده ی غم است
هر انتعاش نایره ی قفل ماتم است

دل زنده ساز قدر مسیح و مرا مسنج
غافل مباش آن نفسی بود و این دم است

حیف است حیف، بس مکن ای کاوش دلم
هر ناله را خراشی و هر گریه را نم است

باغی است گریه در جگر تشنه ام کزان
صد لاله زار سوخته در زیر یک شبنم است

هر کس که دید عرفی و این شور و های و هوی
غافل ز زیر پرده نمایش ، که یک کم است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.