۳۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷

تا روی دل فروز تو بستان آتش است
دل نغمه سنج گلستان آتش است

یارب چه آتشی تو که چندین هزار داغ
از شعله ی جمال تو در جان آتش است

گر مست حیرتیم ز روی تو دور نیست
آتش پرست واله و حیران آتش است

افسرده را نصیب نباشد دل کباب
آن یابد این نواله که مهمان آتش است

ای طائر بهشت ز باغ دلم حذر
کاین لاله زار داغ گلستان آتش است

خون شهید عشق جهان را فرو گرفت
کشتی مساز نوح که طوفان آتش است

مستم به محفلی که در او آتش جحیم
ته جرعه ای ز ساغر مستان آتش است

افتاد دامن دل عرفی به دست عشق
یعنی که دست شعله به دامان آتش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.