۳۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۴

امید صلح از آن با شکیب ایوب است
که دشمن آشتی انگیز و دوست محجوب است

همین عطیه به هر حال خوشدلم دارد
که هر چه رفت به عنوان خیر محسوب است

تهی بساطی این عهد بین که بی من و تو
زمانه نازکش و آفتاب محبوب است

نسیم پیرهن می برد از هوش ور نه
به رود نیل ز کنعان دو گام یعقوب است

خبر نیافته عرفی ز طبع نازک دوست
زبان بکش قلم این جا نه جای مکتوب است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.