۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷

صد چشمه ی زهر از لب داغ دل ما ریخت
غم روغن تلخی به چراغ دل ما ریخت

ساقی چو می عشق تو می کرد به ساغر
هر صاف که آید به ایاغ دل ما ریخت

هر گرد ملالی که برفتند ز دل ها
عشقت همه بر روی فراغ دل ما ریخت

فریاد که هر دل که به دیوار غم او
بر کوفت سری چون ز دماغ دل ما ریخت

آبی که بنوشید خضر، وه، که ز مژگان
در بادیه غم به سراغ دل ما ریخت

این گریه که برگشت به دل از ره دیده
صد دانه ی الماس به داغ دل ما ریخت

عرفی جگر افشان نبود ناله ی هر دل
این برگ ز گلدسته ی باغ دل ما ریخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.