۴۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۵۵

دوش می‌گفت جانم کِی سِپِهرِ مُعَظَّم
بَسْ مُعَلَّق زنانی شُعله‌ها اَنْدَر اِشْکَم

بی گُنهْ‌ بی‌جِنایَت گردشی‌ بی‌نِهایَت
بر تَنَت در شِکایَت نیلی‌‌یی رَسمِ ماتَم

گَهْ خوش و گاه ناخوش چون خَلیل اَنْدَر آتش
هم شَهْ و هم گداوَش چون بَراهیمِ اَدْهَم

صورتَتْ سَهْمناکی حالَتَتْ دَردناکی
گَردشْ آسیاها داری و پیچِ اَرْقَم

گفت چَرخِ مُقدّس چون نَتَرسَم از آن کَس
کو بهشتِ جهان را می­کُند چون جَهَنَّم؟

در کَفَش خاکْ مومی، سازَدَش رنگ و رومی
سازَدَش باز و بومی، سازَدَش شِکَّر و سَم

او نَهانی‌ست یارا این چُنین آشکارا
پیش کرده‌ست ما را تا شود او مُکَتَّم

کِی شود بَحْرِ کیهانْ زیرِ خاشاکْ پنهان؟
گشته خاشاکْ رَقصان موج در زیر و در بَم

چون تَنِ خاکْدانَت بر سَرِ آبْ جانَت
جانْ تُتُق کرده تَن را در عروسیّ و در غَم

در تُتُق نوعروسی تُندخویی شَموسی
می کُند خوش فُسوسی بر بَد و نیکِ عالَم

خاکْ ازو سَبزه زاری، چَرخ ازو‌ بی‌قَراری
هر طَرَف بَخْتیاری زو مُعاف و مُسَلَّم

عقلْ ازو مُسْتَقینی، صَبر ازو مُسْتَعینی
عشقْ ازو غَیب بینی، خاک او نَقْشِ آدم

بادْ پویان و جویان، آب‌ها دست شویان
ما مَسیحانه گویان، خاکْ خامُش چو مَریَم

بَحرْ با موج‌ها بین گِردِ کَشتیِّ خاکین
کعبه و مَکّه‌ها بین در تَکِ چاهِ زَمزَم

شَه بگوید تو تَن زَن خویش در چَهْ مَیَفکَن
که نَدانی تو کردن دَلْو و حَبَل از شَلَوْلَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.