۴۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۳۴

عقل گوید که منْ او را به زبان بِفْریبَم
عشقْ گوید تو خَمُش باش به جانْ بِفْریبَم

جان به دل گوید رو بَر من و بَر خویش مَخَند
چیست کو را نَبُوَد تاش بِدانْ بِفْریبَم

نیست غمگین و پُراندیشه و بیهوشی جوی
تا من او را به میْ و رَطْلِ گِرانْ بِفْریبَم

ناوکِ غَمْزهٔ او را به کَمانْ حاجَت نیست
تا خَدَنگِ نَظَرش را به کَمانْ بِفْریبَم

نیست مَحبوسِ جهان بستهٔ این عالَمِ خاک
تا من او را به زَر و مُلْکِ جهانْ بِفْریبَم

او فرشته‌ست اگرچه که به صورتْ بَشَر است
شَهوتی نیست که او را به زنانْ بِفْریبَم

خانه کین نَقْش دَرو هست فرشته بِرَمَد
پَس کِی‌اَش من به چُنین نَقْش و نشانْ بِفْریبَم؟

گَلِّهٔ اسب نگیرد چو به پَر می‌پَرَّد
خورِ او نور بُوَد چونْش به نانْ بِفْریبَم؟

نیست او تاجر و سوداگرِ بازارِ جهان
تا به اَفْسونْش به هر سود و زیانْ بِفْریبَم

نیست مَحجوب که رَنْجور کُنم من خود را
آهْ آهی کُنم او را به فَغانْ بِفْریبَم

سَر بِبَندم بِنَهَم سَر که من از دست شُدم
رَحْمَتش را به مَرَض یا خَفَقانْ بِفْریبَم

موی در موی بِبِیند کَژی و فِعْلِ مرا
چیست پنهان بَرِ او کِش به نَهانْ بِفْریبَم

نیست شُهرت‌طَلَب و خُسروِ شاعرباره
کِش به بیت غَزَل و شعرِ رَوانْ بِفْریبَم

عِزَّتِ صورتِ غَیبی خود از آن اَفْزون است
که من او را به جَنان یا به جِنانْ بِفْریبَم

شَمسِ تبریز که بُگْزیده و مَحبوبِ وِیْ است
مَگَر او را به همان قُطبِ زمانْ بِفْریبَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.