۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۶۳

زد نفس فال تن‌آسانی دلی آراستند
بیدماغی‌کرد کوشش منزلی آراستند

سرکشم اما جبین سجده مشتاقم چو شمع
از نم اشک چکیدن مایلی آراستند

نارسایی داشت سعی کاروان مدعا
آخر از پرواز رنگم محملی آراستند

خواب راحت آرزو کردم تپیدن بال زد
عافیت جستم دماغ بسملی آراستند

صد بیابان خار و خس تسلیم آتشخانه‌ای
محو شد نقش دو عالم تا دلی آراستند

آبرو یک عمر گردید آبیار سعی خلق
تا توّهم مزرع بیحاصلی آراستند

در فضای بی‌نیازی عالمی پرواز داشت
از هجوم مطلب آخر حایلی آراستند

ازتسلسل جوش این مشت خون آگه نی‌ام
اینقدر دانم‌ که دل هم از دلی آراستند

بحر گوهر نذر مشتاقان که یاس اندیشگان
بیشتر از خاک گشتن ساحلی آراستند

بیدل از ضبط نفس مگذرکه راحت مشربان
هرکجاکشتند شمعی محفلی آراستند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.