۶۸۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۲۰

هَوَسی­‌ست در سَرِ من که سَرِ بَشَر ندارم
من ازین هَوَس چُنانم که زِخود خَبَر ندارم

دو هزار مُلْک بَخشَد شَهِ عشقْ هر زمانی
من ازو به جُز جَمالَش طَمَعی دِگَر ندارم

کَمَر و کُلاهِ عشقش به دو کُوْن مَر مرا بَس
چه شُد اَرْ کُلَه بِیُفتَد چه غم اَرْ کَمَر ندارم؟

سَحَری بِبُرد عشقَش دلِ خسته را به جایی
که زِروز و شب گُذشتم خَبَر از سَحَر ندارم

سَفَری فُتاد جان را به وَلایَتِ مَعانی
که سِپِهر و ماه گوید که چُنین سَفَر ندارم

زِفِراقْ جانِ من گَرْ زِدو دیده دُر فَشانَد
تو گُمان مَبَر که از وِیْ دلِ پُرگُهَر ندارم

چه شِکَرفروش دارم که به من شِکَر فُروشَد
که نگفت عُذرْ روزی که بُرو شِکَر ندارم

بِنِمودَمی نشانی زِجَمالِ او ولیکِن
دو جهان به هم بَرآیَد سَرِ شور و شَر ندارم

تبریز عَهد کردم که چو شَمسِ دین بِیایَد
بِنَهَم به شُکرِ این سَر که به غیرِ سَر ندارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.