۲۸۸ بار خوانده شده
بر من فسون عجز در ایجاد خواندهاند
چونگل به دامن آتش رنگم نشاندهاند
خواهد عبیر پیرهن عافیت شدن
خاکبببتری کز اخگر طبعم دماندهاند
کس آگه از طبیعت عصیانپرست نیست
بر روی خلق دامن تر کم تکاندهاند
دود دماغ نشو و نمای طبایع است
چون شمع ریشه ای همه در سر دواندهاند
از هر نفسکه ما و منی بال میزند
دستیست کز امید سلامت فشاندهاند
باید چو شمع چشم ز خود بست و درگذشت
بر ما همین پیام تسلی رساندهاند
ممنون دستگیری طاقت که میشود
ما را ز آستان ضعیفی نراندهاند
بانگ جرس شنو ز پیکاروان مدو
هرجا رسیده اند رفیقان نمانده اند
بیدل درین هوسکده مگذر ز پاس دل
آیینه را به مجلسکوران نخواندهاند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
چونگل به دامن آتش رنگم نشاندهاند
خواهد عبیر پیرهن عافیت شدن
خاکبببتری کز اخگر طبعم دماندهاند
کس آگه از طبیعت عصیانپرست نیست
بر روی خلق دامن تر کم تکاندهاند
دود دماغ نشو و نمای طبایع است
چون شمع ریشه ای همه در سر دواندهاند
از هر نفسکه ما و منی بال میزند
دستیست کز امید سلامت فشاندهاند
باید چو شمع چشم ز خود بست و درگذشت
بر ما همین پیام تسلی رساندهاند
ممنون دستگیری طاقت که میشود
ما را ز آستان ضعیفی نراندهاند
بانگ جرس شنو ز پیکاروان مدو
هرجا رسیده اند رفیقان نمانده اند
بیدل درین هوسکده مگذر ز پاس دل
آیینه را به مجلسکوران نخواندهاند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.