۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۱۸

عَلَمِ عشق بَرآمَد بِرَهانَد زِ زَحیرم
به لبِ چَشمهٔ حیوان بِکَشَم پای بمیرم

به کِه مانَم به کِه مانَم که سُطُرلابِ جهانم
چو قَضا حُکْمِ رَوانَم نه امیرم نه وَزیرم

بُرو ای عالَمِ هستی همه را پایْ بِبَستی
تو اگر جانِ مَنَستی نَپَذیرم نَپَذیرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.