۲۵۷ بار خوانده شده
زین ساز بم و زیر توقع چه خروشد
از گاو فلک صبح مگر شیر بدوشد
آربشکر و فر دونان همه پوچست
زان پوست مجو مغز که از آبله جوشد
تحقیق ز تمثال چهگل دسته نماید
حیف است کسی در طلب آینه کوشد
جز جبههٔ ما کز تری آرد عرقی چند
کس آب ز سرچشمهٔ خورشید ننوشد
درکیسهٔ ما مایه خیال است درم نیست
دریا گهر راز به ماهی چه فروشد
یک گوش تهی نیست ز افسون تغافل
حرفی که توان گفت مگر پنبه نیوشد
بیدل به حیا چاره افلاس توانکرد
عریانی اگر جامه ندارد مژه پوشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
از گاو فلک صبح مگر شیر بدوشد
آربشکر و فر دونان همه پوچست
زان پوست مجو مغز که از آبله جوشد
تحقیق ز تمثال چهگل دسته نماید
حیف است کسی در طلب آینه کوشد
جز جبههٔ ما کز تری آرد عرقی چند
کس آب ز سرچشمهٔ خورشید ننوشد
درکیسهٔ ما مایه خیال است درم نیست
دریا گهر راز به ماهی چه فروشد
یک گوش تهی نیست ز افسون تغافل
حرفی که توان گفت مگر پنبه نیوشد
بیدل به حیا چاره افلاس توانکرد
عریانی اگر جامه ندارد مژه پوشد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.