۲۸۰ بار خوانده شده
آهی به هوا چتر زد و چرخ برین شد
داغی به غبار الم آسود و زمین شد
بشکست طلسم دل و زد کوس محبت
پاشید غبار نفس و آه حزین شد
نظاره به صورت زد و نیرنگ کمان ریخت
اندیشه به معنی نظری کرد و یقین شد
آن آینه کز عرض صفا نیز حیا داشت
تا چشمگشودیم پریخانهٔ چین شد
غفلت چه فسون خواند که در خلوت تحقیق
برگشت نگاهم ز خود و آینهبین شد
گلکرد ز مسجودی من سجده فروشی
یعنی چو هلالم خم محراب جبین شد
عنقاییام از شهرت خودگشت فزون تر
آخر پیگمنامی من نقش نگین شد
دل خواست به گردون نگرد زیر قدم دید
آن بود که در یک نظر انداختن این شد
هر لحظه هواییست عنانتاب دماغم
رخشی که ندارم به خیال اینهمه زین شد
از عالم حیرانی من هیچ مپرسید
آیینه کمند نگهی بود که چین شد
وقت استکه بر بیکسی عشق بگرییم
کاین شعله ز خار و خس ما خاکنشین شد
در غیب و شهادت من و معشوق همانیم
بیدل تو بر آنی که چنان بود و چنین شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
داغی به غبار الم آسود و زمین شد
بشکست طلسم دل و زد کوس محبت
پاشید غبار نفس و آه حزین شد
نظاره به صورت زد و نیرنگ کمان ریخت
اندیشه به معنی نظری کرد و یقین شد
آن آینه کز عرض صفا نیز حیا داشت
تا چشمگشودیم پریخانهٔ چین شد
غفلت چه فسون خواند که در خلوت تحقیق
برگشت نگاهم ز خود و آینهبین شد
گلکرد ز مسجودی من سجده فروشی
یعنی چو هلالم خم محراب جبین شد
عنقاییام از شهرت خودگشت فزون تر
آخر پیگمنامی من نقش نگین شد
دل خواست به گردون نگرد زیر قدم دید
آن بود که در یک نظر انداختن این شد
هر لحظه هواییست عنانتاب دماغم
رخشی که ندارم به خیال اینهمه زین شد
از عالم حیرانی من هیچ مپرسید
آیینه کمند نگهی بود که چین شد
وقت استکه بر بیکسی عشق بگرییم
کاین شعله ز خار و خس ما خاکنشین شد
در غیب و شهادت من و معشوق همانیم
بیدل تو بر آنی که چنان بود و چنین شد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.