۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۱۹

بی زنگ درین محفل آیینه نمی‌باشد
آن دل‌که تهی باشد ازکینه نمی‌باشد

هر جلوه که در پیش است گردش به قفا دریاب
فردایی این عالم بی‌دینه نمی‌باشد

مجنون به‌که دل بندد، حسرت به چه پیوندد
در کسوت‌ عریانی این پینه نمی‌باشد

حیف‌ است‌ کشد فرصت دردسر مخموری
در هفتهٔ میخواران آدینه نمی‌باشد

یک ریش به صد کوثر ارزان نکنی زاهد
در چارسوی جنت پشمینه نمی‌باشد

یاران مژه بردارید مفت است فلک‌تازی
این منظر حیرت را یک زینه نمی‌باشد

درکارگه تجدید یکدست چمن‌سازیست
تقویم بهار اینجا پارینه نمی‌باشد

هر گوهر ازین دریا دارد صدف دیگر
دل درکف دلدار است در سینه نمی‌باشد

گر اهل سخن بیدل سامان‌ غنا خواهند
چون نسخهٔ اشعارت ‌گنجینه نمی‌باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.