۶۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۰۴

بِدِه آن بادهٔ دوشین که من از نوشِ تو مَستم
بِدِه ای حاتِمِ عالَم قَدَحِ زَفْت به دستم

زِ من ای ساقیِ مَردان نَفَسی رویْ مَگَردان
دلِ من مَشکَن اگرنه قَدَح و شیشه شِکَستم

قَدَحی بود به دستم بِفَکَندم بِشِکَستم
کَفِ صد پایِ برهنه من از آن شیشه بِخَستم

تو بدان شیشه پَرَستی که زِ شیشه­ست شَرابَت
میِ من نیست زِ شیره زِچه رو شیشه پَرَستم

بِکَش ای دل میِ جانیّ و بِخُسپ ایمِن و فارغ
که سَرِ غُصّه بُریدم زِ غم و غُصّه بِرَستم

دلِ من رفت به بالا تَنِ من رفت به پَستی
منِ بیچاره کجایم نه به بالا نه به پَستم

چه خوش آویخته سیبَم که زِ سَنگَت نَشَکیبَم
زِبلی چون بِشَکیبَم من اگر مَستِ اَلَستم؟

تو زِ من پُرس که این عشقْ چه گنج است و چه دارد
تو مرا نیز ازو پُرس که گوید چه کَسَسْتَم

به لبِ جوی چه گَردی بِجِه از جوی چو مَردی
بِجِه از جوی و مرا جو که من از جویْ بِجَستم

فَلَئِنْ قُمْتَ اَقَمْنا وَلَئِنْ رُحْتَ رَحَلْنا
چو بِخوردی تو بِخوردم چو نِشَستی تو نِشَستم

مَنَم آن مَستِ دُهُل­زن که شُدم مَست به میدان
دُهُلِ خویش چو پَرْچم به سَرِ نیزه بِبَستم

چه خوش و بی­خودْ شاهی هَله خاموش چو ماهی
چو زِ هستی بِرَهیدم چه کَشی باز به هستم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.