۴۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۸۱

گَر به خوبی مَه بِلافَد لا نُسَلِّم لا نسلم
کَنْدَرین مَکْتَب ندارد کَرّ و فَرّی هر مُعلم

مُتَّهَم شو هَمچو یوسُف تا در آن زندان دَرآیی
زان که در زندان نَیایَد جُز مَگَر بَدنام و ظالم

جایِ عاقلْ صَدرِ دیوان جایِ مَجنونْ قَعْرِ زندان
حَبْس و تُهْمَتْ قِسْمِ عاشق تَخت و مِنْبَرْ جایِ عالم

کم طَمَع شُد آن کسی کو طَمْع در عشقِ تو بَندد
کم سُخَن شُد آن کسی که عشقْ با او شُد مُکالم

پَنجه اَنْدَر خونِ شیران دارد آن شیرِ سَمایی
غَمْزه خونْ خوار دارد غم ندارد از مَظالم

گَر بگویم وَرْ خَموشَم وَرْ بِجوشَم وَرْ نَجوشَم
اَنْدَرین فِتْنه خوشَم من تو بُرو می‌باش سالم

مَشک بَربَند ای سَقا تو گر چه اَنْدَر وقتِ خوردن
مَستی آرَد این مَعانی حیرت آرَد این مَعالِم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.