۳۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۹۵

ماییم و خاک و وعده گه انتظار و هیچ
تا فرصتی نمانده شود آشکار و هیچ

خمیازه ساغریم در این انجمن چو صبح
عمری‌ست می‌کشیم و بال و خمار و هیچ

آیینه‌دار فرصت نظاره‌ای که نیست
بوده‌ست‌ چون ‌شرر به ‌عدم‌ یک دچار و هیچ

عالم تأملی‌ست ز رمز دهان یار
پنهان وگفتگوی عدم آشکار و هیچ

هنگامهٔ نشاط مکرر که دیده است
بلبل تو ناله‌ کن به امید بهار و هیچ

دیگر صدای تیشهٔ فرهاد برنخاست
این‌کوهسار داشت همان یک شرار و هیچ

ای صفر اعتبار خیال جهان پوچ
شرمی ز خود شماری چندین هزار و هیچ

چندین غرور پیشکش امتحان تست
گر مردی احتراز نما اختیار و هیچ

گفتم چو شمع سوختنم را علاج چیست
دل ‌گفت داغ یاس غنیمت شمار و هیچ

باید کشید یک دو دم از شاهد هوس
چون احتلام خجلت بوس وکنار و هیچ

بیدل نیاز و ناز جهان غنا و فقر
دارد همین قدر که تو داری به ‌کار و هیچ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.