۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۵۸

دانی کِامْروز از چه زَردم؟
ای تو همه شب حَریفِ نَردم

در نَردْ دل از تو مُتَّهَم شُد
کو مُهره رُبود از نَبَردم

گفتم که دِلا بیار مُهره
کَزْ رفتنِ مُهره من به دَردم

بُگْشاد دِلَم بَغَل که می‌جو
گَر هست بیاب من نخَوردم

دیوانه شُدم زِ دَردِ مُهره
دل را همه شب شِکَنْجه کردم

می‌گفت بلیّ و گاه نی نی
گَهْ عشوه بِداد گرم و سَردم

گفتم که تو بُرده‌یی یَقین است
من از تو به عشوه بَرنگردم

دل گفت چگونه دُزد باشم؟
من خازِنِ چَرخ لاژْوَردم

زین دَمدَمه از خَرَم بِیَفْکَند
دریافت که من سَلیمْ مَردم

خَر رفت و رَسَن بِبُرد و دل گفت
من در پِیِ گَردِ او چه گردم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.