۲۹۸ بار خوانده شده
گردباد امروز در صحرا قیامت کاشتهست
موی مجنون بیسر و پاگردنی افراشتهست
چون سحرگرد نفس بر آسمانها بردهایم
بیطنابی خیمهٔ ما ناکجا برداشتهست
در ازل آیینهٔ شرم دویی در پیش داشت
مصلحتبینیکه ما را جز به ما نگماشتهست
تا قیامت حسرت دیدار باید چید و بس
چشممخموری دربنوسبرانهنرگس کاشتهست
سرنوشت خویش تا خواندم عرقها کرد گل
اینخط موهوم یکسر نقطهٔ شک داشتهست
قطرهای بودم .ولی از جسم خاکی بستهام
فرصت عمر اینقدر بر من غبار انباشتهست
باد یکسر شکل عنقا خاک تصویر عدم
طرفهتر این کادمی خود را کسی پنداشتهست
ریشه واری در طلب مژگان سر از پا برنداشت
عشق ما را در زمین شرم مطلب کاشتهست
جز به صحرای عدم بیدل کجا گنجد کسی
تنگی اینعرصه در دل جایدل نگذاشتهست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
موی مجنون بیسر و پاگردنی افراشتهست
چون سحرگرد نفس بر آسمانها بردهایم
بیطنابی خیمهٔ ما ناکجا برداشتهست
در ازل آیینهٔ شرم دویی در پیش داشت
مصلحتبینیکه ما را جز به ما نگماشتهست
تا قیامت حسرت دیدار باید چید و بس
چشممخموری دربنوسبرانهنرگس کاشتهست
سرنوشت خویش تا خواندم عرقها کرد گل
اینخط موهوم یکسر نقطهٔ شک داشتهست
قطرهای بودم .ولی از جسم خاکی بستهام
فرصت عمر اینقدر بر من غبار انباشتهست
باد یکسر شکل عنقا خاک تصویر عدم
طرفهتر این کادمی خود را کسی پنداشتهست
ریشه واری در طلب مژگان سر از پا برنداشت
عشق ما را در زمین شرم مطلب کاشتهست
جز به صحرای عدم بیدل کجا گنجد کسی
تنگی اینعرصه در دل جایدل نگذاشتهست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.