۳۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۴۲

چُنان مَستم چُنان مَستم من این دَم
که حَوّا را بِنَشْناسم زِ آدم

زِ شورِ من بِشوریده‌‌‌‌ست دریا
زِ سَرمَستیِّ منْ مَست است عالَم

زِهی سَر دِهْ که سَر بُبْریده جَلّاد
که تا دنیا نَبینَد هیچ ماتَم

حَلال اَنْدَر حَلال اَنْدَر حَلال است
میِ خُنْبِ خدا نَبْوَد مُحَرَّم

ازین باده‌یْ جوان گَر خورده بودی
نَبودی پُشتْ پیرِ چَرخ را خَم

زمین اَرْ خورده بودی فارِغَسْتی
از آن که ابرِ تَر بارد بَرونَم

دلِ‌‌ بی‌عقلْ شَرحِ این بِگُفتی
اگر بودی به عالَم نیم مَحْرَم

زِ آب و گِل بُرون بُردی شما را
اگر بودی شما را پایْ مُحْکَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.