۳۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۳۸

بَران بودم که فرهنگی بِجویَم
که آن مَهْ رو نَهَد رویی به رویَم

بِگُفتم یک سُخَن دارم به خاطر
به پیش آ تا به گوشِ تو بگویم

که خوابی دیده‌‌‌‌اَم من دوشْ ای جان
زِ تو خواهم که تَعْبیرشْ بِجویَم

ندارم مَحْرَم این خوابْ جُز تو
تو بِشْنو ای شَهِ سَتّار خویَم

بِجُنبانید سَر را و بِخَندید
سَری را که بِدانَد مو به مویَم

که یعنی حیله با من می‌سِگالی
که من آیینه هر رنگ و بویَم

مِثالِ لُعْبَتی‌اَم در کَفِ او
که نَقْشِ سوزنِ زَرْدوزِ اویَم

نباشد‌‌ بی‌حَیاتْ آن نَقْشْ کو کرد
کَمین نَقْشَشْ مَنَم درهای و هویَم

بَران بودم که فرهنگی بِجویَم
که آن مَهْ رو نَهَد رویی به رویَم

بِگُفتم یک سُخَن دارم به خاطر
به پیش آ تا به گوشِ تو بگویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.