۳۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۱۳

اگر سَرمَست اگر مَخْمور باشم
مَهِل کَزْ مَجْلِسِ تو دور باشم

رُخَم از قبله جانْ نور گیرد
چو با یادِ تو اَنْدَر گور باشم

قَرارم کِی بُوَد خود در تَکِ گور
چو بر دَمگاهِ نَفْخِ صور باشم؟

صد اَفْسَنْتین و داروهایِ نافِع
تویی جان را چو من رَنْجور باشم

شَوَم شیرین زِ لُطفِ گوهرِ تو
اگر چون بَحْر تَلْخ و شور باشم

اگر غَم هَمچو شبْ عالَم بگیرد
بَرآ ای صبح تا مَنْصور باشم

تویی روز و مَنَم اِسْتاره روز
عَجَب نَبْوَد اگر مَشْهور باشم

به من شادند جُمله‌یْ روزجویان
چو پیش آهنگِ چونْ تو نور باشم

مرا مَخْمور می‌داری نه از بُخْل
ولی تا ساکِن و مَسْتور باشم

بدان مَسْتور می‌داری چو حوتَم
که تا از عَقربَتْ مَهْجور باشم

چه غم دارم زِ نیشِ عَقرب ای ماه؟
چو غَرقِ شَهْد چون زنبور باشم

خَمُش کردم وَلیکِن عشق خواهد
که پیشِ زَخْمه‌‌‌‌اش طُنْبور باشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.