۴۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۰۳

غُلامَم خواجه را آزاد کردم
مَنَم کُاسْتاد را اُستاد کردم

مَنَم آن جانْ که دی زادم زِ عالَم
جهانِ کُهنه را بُنیاد کردم

مَنَم مومی که دَعویِّ من این است
که من پولاد را پولاد کردم

بَسی‌‌ بی‌دیده را سُرمه کَشیدم
بَسی‌‌ بی‌عقل را اُستاد کردم

مَنَم ابرِ سِیَه اَنْدَر شبِ غَم
که روزِ عید را دِلْشاد کردم

عَجَب خاکَم که من از آتشِ عشق
دِماغِ چَرخ را پُرباد کردم

زِ شادی دوش آن سُلطان نَخُفته‌‌‌‌ست
که من بَنده مَر او را یاد کردم

مَلامَت نیست چون مَستم تو کردی
اگر من فاشَم و بیداد کردم

خَمُش کُن کایِنِه زَنگار گیرد
چو بر وِیْ دَم زدم فریاد کردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.