۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۹۵

اگر تو نیستی در عاشقی خام
بیا، مَگْریز از یارانِ بَدنام

تو آن مُرغی که مَیلِ دانه داری
نباشد در جهانْ یک دانه‌‌ بی‌‌دام

مَکُن ناموس و با قَلّاش بِنْشین
که پیشِ عاشقانْ چه خاص و چه عام

اگر ناموسْ راهِ تو بگیرد
بِکُش او را و خونَش را بیاشام

که این سودا، هزاران ناز دارد
مَکُن ناز و بِکَش ناز و بیارام

حَریفا اَنْدَر آتشْ صبر می‌کُن
که آتشْ آب می‌گردد به اَیّام

نشان دِهْ راهِ خُمخانه که مَستم
که دادم من جهانی را به یک جام

برادر کویِ قَلّاشان کُدام است؟
اگر دَر بَسته باشد، رفتم از بام

به پیشِ پیرِ میخانه بِمیرم
زِهی مَرگ و زِهی بَرگ و سَرانجام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.